لحظه ی دیدار نزدیک است

ساخت وبلاگ

هرچی آینه ی ترک خورده ی گوشه ی خونه رو زیر و رو میکنم هیچ اثری از بهبودی تو خودم نمیبینم ...چشام دیگه برق نمیزنه و یچیزی مثل یه هسته زرد الو گوشه گلوم گیر کرده که نه بالا میاد نه پایین میره 

یه جور  عجیبی توی این قسمت از زندگی گیر کردم  ..اونقدر که حتی کتابامم نمیتونن نجاتم بدن ‌‌...چطوری قراره خوب بشم خودممم نمیدونم 

کاش بابا زودتر بیاد که بغلم کنه :( دلم برایش تنگ شده 

پینوشت :نظرای قشنگتونو خوندم ولی مجال تایید نیست قول میدم در نزدیک ترین زمان  تاییدشون کنم :)

لحظه ی دیدار نزدیک است...
ما را در سایت لحظه ی دیدار نزدیک است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fsotodehb بازدید : 23 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 23:38

توی بحرانی ترین شرایط زندگیمم هیچ وقت اینطوری نبودم حتی ۲۴ بهمن پارسال هم اینقدر حالم بد نبوده و اینقدر با مرگ فاصله نداشتم 

کانال قبلیمو حذف کردم ...کاش میشد خودمو حذف کنم ...من نمیتونم وایستم و بجنگم دارم له میشم :(

و شاید توی این روزای سیاه تنها نکته سفیدش اونه که با حوصله به من و غر غرای تکراریم گوش میده و صبورانه بغلم میکنه مگه چی میمونه جز اینکه عشق نجات دهندس؟

و من زودتر امیدوارم خودمو نجات بدم :(

لحظه ی دیدار نزدیک است...
ما را در سایت لحظه ی دیدار نزدیک است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fsotodehb بازدید : 22 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 23:38

مدت هاست دارم فکر میکنم که باید این من تیکه تیکه شده را بردارم و ببرم به غار درونم راست و ریستش کنم بعد دوباره بیاورمش اینجا میان دنیای آدم ها  این من افسرده ی تیکه تیکه شده که هم خودش را اذیت میکند هم دیگران را... که فقط خودش و عشق میتواند دوباره سرپایش کند  این سه روز درست مثل گسل های زمین روی نقطه ی اوج خودم بودم و هی میلرزیدم تکان میخوردم و زیر  و رو میشدم تا اینکه فهمیدم برای رابطه مان و همه ادم هایی که قرار است با من وارد رابطه شوند  اول اول خودم را نجات بدهم  پس قرار بر این شد دست خودم را میگیرم میبرم توی غار درونی ام و بعد از اینکه خوب شد دوباره همه چیز مثل اول میشود :))) لحظه ی دیدار نزدیک است...ادامه مطلب
ما را در سایت لحظه ی دیدار نزدیک است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fsotodehb بازدید : 34 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 23:38

ما سایه سارهایی ابدی هستیم که تلالو اندیشه های پست گرفتار شدیم
ما همان پیچک های هرزیم سرد و نمور اما سبز ما خودمان دست خودمان را گرفتیم و قد کشیدیم
فصل به فصل از عشق و امید برای خودمان نوشتیم
اما ما بازهم پیچک بودیم تهی از هرچه که ملموس است
ما صدای امواج دریاییم که صخره هارا در آغوش میگیرند ما رقصان بردامن ساحل بوسه میزنیم آنگاه بخار میشویم و عروج میکنیم و این بالهایمان است که زمین را نوازش میکند ..ماهمه چیزیم و ماهیچ چیز نیستیم ما انسانیم وارث ابدی نسیان 

لحظه ی دیدار نزدیک است...
ما را در سایت لحظه ی دیدار نزدیک است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fsotodehb بازدید : 33 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 23:38

با عشق توست که می‌پیوندم

به خدا، زمین، تاریخ، زمان،

آب، برگ، به کودکان آن‌گاه که می‌خندند،

به نان، دریا، صدف، کشتی

به ستاره‌ی شب آن‌گاه که دستبندش را به من می‌دهد،

به شعر که در آن خانه دارم و به زخم که در من لانه کرده.

تو سرزمین منی، تو به من هویت می‌دهی

آن‌که تو را دوست ندارد، بی‌وطن است.


- نزار قبانیِ بی‌نظیر ♥️ -

لحظه ی دیدار نزدیک است...
ما را در سایت لحظه ی دیدار نزدیک است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fsotodehb بازدید : 133 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 23:38

از وقتی ۱۲سالم شد و دیالوگای مسخره دختر باید خانوم باشه و دختر که اینطوری نمیخنده و این حرفا شروع شد سعی کردم با دختر بودنم مبارزه کنم ...موهامو کوتاه کردم ...پیرهن مردونه پوشیدم .و همه ی لاکامو شکستم لوازم آرایشمو توی عمیق نقطه ی کشوهام پنهون کردم و هیچ وقت توی جمع های خانوادگی برای کمک کردن داوطلب نشدم من با همه ی ویژگی هایی که تو ذهن همه از یک زن یا دختر هست مبارزه کردم من همه ی سعیمو کردم که این شخصیت نصفه و نیمم بیشتر از جنسیتم به نظر بیاد تا کسی تنها به واسطه ی زن بودنم نه امتیازی رو بهم بده و نه حقی رو ازم سلب کنه من هیچ وقت از جمله مضخرف ایشالله عروسیت خجالت نکشیدم و گونه هام سرخ نشده من فقط با نفرت به اون فرد نگاه کردم چون به نظرم یه بیشعور عوضیه که رسالت یه دختررو فقط تو ازدواج و بچه دار شدن میبینه اما حالا دم دمای ۱۷ سالگی دلم میخواد پر رنگ تر از همیشه رژ بزنم ...موهامو بلند کنم و با این شخصیتی که خودم حداقل دوسش دارم بدون توجه به تابو های اطرافم راجب یک زن زنونگی کنم تصمیم گرفتم بجای مبارزه با این زن درونم با همه آدمایی که زن رو فقط یک جسم میبینن مبارزه کنم :) لحظه ی دیدار نزدیک است...ادامه مطلب
ما را در سایت لحظه ی دیدار نزدیک است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fsotodehb بازدید : 20 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 23:38

فال فروغ گرفتم واسه تولدم 
در غارهای تنهایی 
بیهودگی بدنیا آمد =)))

تولدم مبارک :)))
لحظه ی دیدار نزدیک است...
ما را در سایت لحظه ی دیدار نزدیک است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fsotodehb بازدید : 21 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 23:38

به نظر شما چطوری میشه برای یک کتاب نوشت ؟

لحظه ی دیدار نزدیک است...
ما را در سایت لحظه ی دیدار نزدیک است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fsotodehb بازدید : 33 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 23:38

بیا مثل پیچک درهم تنیده شویم و رشد کنیم
بزرگ و بزرگ تر شویم
آنقدر بزرگ که دستمان به ماه برسد
بنشینیم روی ماه و شعر ببافیم
بیا روی ویرانه های این دنیا خوشبختی را بنا کنیم
و در لاجوردی آسمان غرق شویم
تو خوب میدانی که درآغوش آسمان رازیست
بیا آن راز را در آغوش بگیریم
.بیا جهان را لبریز از شراب زندگی بکنیم
بیا،بیا تا عاشق بمانیم :)

لحظه ی دیدار نزدیک است...
ما را در سایت لحظه ی دیدار نزدیک است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fsotodehb بازدید : 35 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 23:38

به نظر شما یک سرخپوست خیال پرداز  کتابخوار بهم میاد یا ملکه ی سرزمین پرتقال ها

:/

خودم با اولی احساس راحتی میکنم ولی دومی ام قشنگه 

لحظه ی دیدار نزدیک است...
ما را در سایت لحظه ی دیدار نزدیک است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fsotodehb بازدید : 12 تاريخ : شنبه 7 بهمن 1396 ساعت: 23:38